خب بالاخره ساعت ۲۰:۳۰ رسیدم به لوکیشن مورد نظر و از الان به فکر این هستم که ساعت ۲۲ این عروسی تموم میشه و وسط این بر بیابون برای برگشت اسنپ گیرم میاد یا نه...
یکم از جو اینجابراتون بگم:
- تنها رو یک میز ۸ نفره نشستم و کلی میوه و شیرینی جلوم هست که احتمالا بعد از مراسم دور ریخته میشن...
- یک مشت کسخل با ریش و پشم دارن اون وسط قر میدن...
- تو این سالن به این بزرگی کلا ۵۰ نفر آدم هم نیست...
- صدای این خواننده رو مخه و از اون بدتر این باندی که روشنه انگار برای استادیوم آزادی طراحی شده نه برای اینجا...
- این ۵۰ نفر به همدیگه گیر میدن پاشو برقص ولی خدا رو شکر کسی با من کاری نداره...
- یک پسر بچهی ۸ ۹ ساله گوشی گرفته دستش از این کسخلهای وسط فیلم میگیره و وقتی شاباش میریزن میپره جمع میکنه...
- یاد دور همیهایی افتادم که تو خونه خودم میگرفتم... اونجا بیشتر خوش میگذشت... همین الان این خواننده پرسید خوش میگذره؟ باید بگم به من که خیلی داره خوش میگذره...
- دو تا پیر مرد هم نوبتی با یک بسته اسکناس میرن وسط و پول میریزن...
- مغزم از این همه سر و صدا ترکیده...
پینوشت: من از داماد دامادترم :/ یک عروس بدید با خودم ببرم :)) قول میدم زیاد اذیتش نکنم :))