یک دوست د*خ*ت*ری داشتم که اسمش ترانه بود... خیلی دختر عجیبی بود... تنها دختری بود که خودم باهاش آشنا نشده بودم و در یک بحران شدید تو زندگیم ایشون رو به من معرفی کرده بودن که در صورتی که از هم خوشمون اومد با هم بمونیم...
نگاه اول من به ترانه: این آخرین باری هست که این دختره رو میبینم...
بعد از گذشت دو سه ماه خیلی سرد که در فضای مجازی سپری شد کم کم با هم صمیمیشدیم...
از کجا به بعد به ترانه علاقمند شدم؟!
پاسخ: از زمانی که تو یک شرایط خیلی سخت کنارم موند و سعی میکرد حالمو خوب کنه... از اونجایی که فهمیدم ارادهی قویای داره...
با ترانه روزهای خوب زیادی سپری شد... همیشه همه جوره هواشو داشتم... ولی اون فکر میکرد من هواشو ندارم... همیشه به من میگفت تو دوسم نداری و باعث آزارم هستی...
تا اینکه به مرور زمان یک اخلاقی که در وجود ترانه پنهان بود نمایان شد...
چه اخلاقی؟!
پاسخ: روح بازیگرش... طرفش رو به چشم یک اسباب بازی میدید و باهاش بازی میکرد... حتی بدتر از اسباب بازی... چون بر روح و روانم چنگ مینداخت و عصبیم میکرد...
میخوام به ترانه بگم بیاد اینجا و زیر این پست بنویسه چرا با این اخلاقش سبب خراب شدن رابطمون شد... رابطهای که خودم تمومش کردم و دیگه نخواستم باشه... دوست دارم شماها من و اون رو قضاوت کنید... به بی رحمانه ترین شکل ممکن... امیدوارم قبول کنه...
روغن چرخ دنده باز